عفاف فاطمی

ساخت وبلاگ

عفاف فاطمی

 

از القاب فاطمه زهرا سلام الله علیها،طاهره،زکیه ،تقیه و نقیه  است.که این القاب به پاکی و پاکدامنی و عفاف ان حضرت اشاره دارد.

آری یکی از ابعاد  شخصیتی آن حضرت،اهمیت فوق العاده ای است که برای حجاب وعفاف قائل می شدند.

آن چنان که گاهی سوالات عجیبی می پرسیدند مثلا از پدرشان پرسیدند که آیا در قیامت انسانهایی که محشور می شوند لباس برتن دارند؟رسول خدا فرمود خیر.زیرا آنچنان قیامت عظمت دارد که انسانها هریک به فکر نجات خویش است واصلا توجهی به این مسائل ندارند.حضرت فاطمه ناراحت شد وفرمود وای از برهنگی در روز قیامت.من از خدا حیا می کنم.هنوز فاطمه س از منزل پدرش بیرون نرفته بود که پیک وحی آمد وگفت خدا سلام می رساند ومی فرماید بخاطر رفع نگرانی فاطمه،من فاطمه را در حالی که دولباس از نور برتن دارد محشور می کنم.

یه روز فاطمه  زهرا س رو به اسمإ ـ دوست باوفا و پرمعرفت خـود ـ كرد و فرمود: ((يا اسمإ! اذا انا مت فاغسلينـى انت و على بـن ابـى طالب و لا تـدخلى علـى احدا))(6) اسمإ! آن هنگام كه مـن از دنيا رفتم, تو و على مرا غسل دهيد و اجازه ورود هيچ كـس را به كنار پيكر مـن ندهيد(كشف الغمه, ج2, ص;61.

یا اینکه از فضه درباره اینکه چکنم تا برجستگی جنازه ام بعد از مردن برای تشییع کنندگان ظاهر نباشد می پرسد ونگران بعد از مرگش است .هنگامى كه يكى از بانـوان چگـونگى پنهان سازى بدن را زير پارچه اى كه بر آن چنـد قطعه چـوب قـرار دارد به آن حضـرت نشان داد, پـس از آن لحظه آرامش خاصى به آن انسان صالح خدايى, روى آورد   .( بحارالانوار, ج43, ص20 تا 40

فاطمه زهرا می گوید: بعد از عروسی وقتی پیامبر ص منزلشون امد و فرمود کارهای خارج از خانه رو علی ع انجام بده و کارهای داخل منزل رو فاطمه.

«تاج‌ افتخار»

بشنو از چادر كه‌ در توصيف‌ زن،‌تاروپودش‌ باتوميگويد سخن‌

تاروپودم‌ را شرافت‌ تافته،‌تاشرافت‌ را به‌ عصمت‌ بافته‌

دركلاس‌ حفظ‌ تقوا وشرف،‌دختران‌ دُّرند وچادر چون‌ صدف‌

بهترين‌ سرماية‌ زن‌ چادر است،‌زانكه‌ زن‌ را زينت‌ زن‌،چادر است‌

حفظ‌ چادر درسراي‌ اقتدار،دختران‌ را هست‌ تاج‌ افتخار

حفظ‌ چادر ،حفظ‌ دين‌ ومذهب‌ است،‌شيوة‌ زهرا ودرس‌ زينب‌ است‌

حفظ‌ چادر سدّ فحشا مي‌ كند،روسفيدي‌ نزد زهرا(س‌) مي‌ كند

حفظ‌ چادر چاره‌ ساز كارهاست،‌حافظ‌ گُل‌ از هجوم‌ خارهاست‌

حفظ‌ چادرزخمها را مرهم‌ است‌،دست‌ ردّبرسينة‌ نامحرم‌ است‌«ژوليده‌»

 

انقدر خوشحال شدم که فقط خدا میدونه.

این را مقایسه کنیم با بی اهمیتی بعضی از زنان ودختران شیعه به حجابشان.چه در مقابل فامیل نامحرم مثلا برادر شوهر یا پسرعمو وغیره.چه در مقابل افراد غریبه مانند مغازه داره وراننده ها ودیگران.چه عکسی که در شبکه های اجتماعی میگذارند. بعضی دوزیست شدند صبح با حجاب. عصر بدحجاب!

در خیابان چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز

در مسیر چشم ها افسون مریز

یاد کـن از آتش روز مـعــاد

طره ی گیسو مده در دست باد

خواهرم دیگر تو کودک نیستی

فاش تر گویم عروسک نیستی

خواهرم ای دختر ایران زمین

یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهر من این لباس تنگ چیست

پوشش چسبان رنگارنگ چیست

خواهرم این قدر طنازی نکن

با اصول شرع لجبازی نکن

در امور خویش سرگردان مشو 

نو عروس چشم نامردان مشو

شعر از: مرحوم آغاسی

 

اگر خانمی به حجابش اهمیت ندهد رشد نمی یابد.در درگاه الهی مقامی پیدا نمی کند.ملائکه به او کمک نمی کنند.نمی تواند مربی خوبی برای فرزندانش باشد.آرامش روانی ندارد.

پدر تازمانی دختر در خانه اوست مسئول عفاف و حجاب اوست و هرچه دختر گناه کند برای پدر می نویسند.

.و شوهر مسول عفاف و حجاب همسرش است.به شوهر می گوییم حجاب زنت خوب نیست!می گوید من از او راضیم!هرچه خانم گناه کند برای شوهر می نویسند.

امام رضا ع در مجلسی بودند که دختر بچه ای وارد شد وافراد اورا بغل کرده می بوسیدند ولی امام سوال کرد چندسالشه ؟گفتند پنج .امام اورا نبوسیدند و رفتاری که دیگران کردند رو انجام ندادند. 

. عاطفه اشراقى، نوه امام :يادم هست ده سال بيشتر نداشتم و با برادرها و پسرخاله ام قايم باشك بازي مي كرديم . حجاب هم داشتيم؛ اما يك روز امام مرا صدا كردند و گفتند: شما هيچ تفاوتى با خواهرتان نداريد؛ مگر او با پسرها بازى مى كند كه شما با پسرها بازى مى كنيد؟» ()(1)

« زهرا مصطفوى :امام در ارتباط با نامحرم خيلى سخت گيرند . الآن پسرهاى من و حاج احمد آقا 15، 16 ساله اند و اگر يك روز ما براى ناهار به منزل آقا دعوت شويم، پسرها حق آمدن ندارند و يا اگر هم بيايند، مثلا ما خانه خانم مى نشينيم و سفره مى اندازيم و آنها منزل احمد آقا؛ آن هم براى اينكه پسرها و دخترهاي اهل فاميل و خانه با هم غذا نخورند . نه فقط سر سفره، بلكه حتى به همديگر سلام هم نكنند؛ چون واجب نيست، به هر حال آقا اين نوع مهمانى رفتن خانمها و آقايان نامحرم و با هم دور سفره نشستن را حرام مى دانند »

روزى در محضر مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سيد يونس اردبيلى بوديم

در هنگام رفتن به مسجد برای خواندن خطبه فدکیه،حضرت زهرا (س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محكم بر سر بستند و جلباب و چادر را، به گونه‌اي كه تمام بدن آن حضرت را مي‌پوشاند و گوشه‌هاي آن به زمين مي‌رسيد، به تن كردند و به همراه گروهي از نزديكان و زنان قوم خود به سوي مسجد حركت نمودند

 

یکی از علماء در جواب سوال یک زن آلمانی درباره علت لزوم حجاب در اسلام به او گفت:

شما ديده‏ايد كه جواهر فروشان چگونه جواهرات گرانقيمت خود را در گاو صندوق‏ها و تيرين پنهان مى‏كنند؟

گفت: آرى ديده‏ام.

گفتم: چرا اين عمل را انجام مى‏دهند؟

گفت: از ترس دزدان.

گفتم: فلسفه حجاب نزد ما مسلمانان همين است، شما خانمى جوان هستى. و بخوبى مى‏دانى كه در هر اجتماعى دزدان نواميس و عفت يافت مى‏شود، همانگونه كه جواهرات دزد دارد، اسلام بخاطر حفظ ناموس و شرافت و آبرويت بتو فرمان حجاب (و پوشيدن عبا و چادر) مى‏دهد.

حجاب دراسلام يك وظيفه‏اى است‏بر عهده زن نهاده شده كه در معاشرت و برخورد با مرد بايدكيفيت‏خاصى را در لباس پوشيدن مراعات كند.اين وظيفه نه از ناحيه مرد بر اوتحميل شده است و نه چيزى است كه با حيثيت و كرامت او منافات داشته باشد و يا تجاوز به حقوق طبيعى او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود.

اگر رعايت پاره‏اى مصالح اجتماعى،زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت‏روش خاصى را اتخاذ كنند و طورى راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند وتعادل اخلاقى را از بين نبرند چنين مطلبى را«زندانى كردن‏»يا«بردگى‏»نمى‏توان‏ناميد و آن را منافى حيثيت انسانى و اصل‏«آزادى‏»فرد نمى‏توان دانست.

در كشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنين محدوديتهايى براى مرد وجوددارد.اگر مردى برهنه يا در لباس خواب از خانه خارج شود و يا حتى با پيژامه بيرون‏آيد،پليس ممانعت كرده به عنوان اينكه اين عمل بر خلاف حيثيت اجتماع است او راجلب مى‏كند.هنگامى كه مصالح اخلاقى و اجتماعى،افراد اجتماع را ملزم كند كه درمعاشرت اسلوب خاصى را رعايت كنند مثلا با لباس كاملا بيرون بيايند،چنين چيزى‏نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حيثيت انسانى است و نه ظلم و ضدحكم عقل به شمار مى‏رود.

بر عكس،پوشيده بودن زن-در همان حدودى كه اسلام تعيين كرده است‏موجب كرامت و احترام بيشتر اوست،زيرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق‏مصون مى‏دارد.

شرافت زن اقتضا مى‏كند كه هنگامى كه از خانه بيرون مى‏رود متين و سنگين وبا وقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچ گونه عمدى كه باعث تحريك وتهييج‏شود به كار نبرد، عملا مرد را به سوى خود دعوت نكند،زباندار لباس نپوشد،زباندار راه نرود،زباندار و معنى دار به سخن خود آهنگ ندهد،چه آنكه گاهى اوقات‏ژستها سخن مى‏گويند،راه رفتن انسان سخن مى‏گويد،طرز حرف زدنش يك حرف‏ديگرى مى‏زند.

بعضی فامیلهای نامحرم با هم دست میدند روبوسی می کنند . زن داداش رو نامحرم نمی دونند. برادر شوهرو نامحرم نمی دونند. تو مهمانی ها اختلاط دارند. تو عروسی ها که دیگه جایی برای عفاف نیست.

این مرز محرم و نامحرم سخت گیری بیجا نیست . این برای نیافتادن در دام گناه هست.

جوانی که پاکدامنی بورزد اجرش کمتر از شهید نیست

 

عفت امام حسن مجتبی ع مقابل زن بادیه نشین

ابن شهر در مناقب می نویسد که : در ابواء زنی بادیه نشین خدمت حضرت مجتبی (ع) رسید در آن حال امام حسن (ع) مشغول نماز بود نماز کوتاه نمود و فرمود : کاری داشتی ؟ جواب داد : آری . پرسید : حاجت تو چیست ؟ گفت : من زنی بی شوهرم به این مکان وارد شده ام و مایلم از شما کام بگیرم ! حضرت (ع) فرمود : دور شو از من ! می خواهی مرا با خودت در آتش جهنم بسوزانی ؟ ولی آن زن پیوسته درصدد دل بردن از آن حضرت بود . حضرت شروع به گریه کرد و در این بین می فرمود : دور شو وای بر تو . کم کم گریه آن جناب شدید شد . زن که حال امام حسن مجتبی (ع) را مشاهده کرد او هم شروع به گریه نمود . امام حسین (ع) وارد شد ، دید برادرش با این زن هر دو گریه می کنند . سیلاب اشک امام حسن (ع) چنان برادر را تحت تاثیر قرار داد که او هم شروع به گریه کرد . عده ای از اصحاب حضرت آمدند هر کدام آن حال را مشاهده می کرد ، گریه آن ها را می گرفت تا این که صدای گریه ایشان بلند شد . زن بادیه نشین خارج گردید . اصحاب هم متفرق شدند . مدتی از آن پیشامد گذشت . حسین بن علی (ع) از نظر عظمت و جلالت برادر خویش ، سبب گریه را نپرسید . نیمه شبی که امام حسن (ع) خواب بود ، ناگاه بیدار شده و گریه آغاز نمود . امام حسین (ع) پرسید : چه شده برادرجان ؟ امام حسن (ع) فرمود : خوابی دیدم و از آن جهت گریه می کنم . تفضیل خواب را جویا شد . حضرت فرمود : تا زنده ام به کسی مگو . یوسف صدیق را در خواب دیدم . مردم برای تماشای او جمع شده بودند من هم جلو رفته او را تماشا می کردم ، همین که حُسن و زیبایی اش را دیدم ، گریه ام گرفت . یوسف به سوی من توجه نمود و گفت : برادرم چرا گریه می کنی پدر و مادرم فدایت باد . گفتم : به یاد آوردم جریان تو را با زن عزیز مصر که چه رنج و مشقتی کشیدی ، به زندان افتادی ، پدر پیر و کهنسالت یعقوب در فراق تو چه دید ، برای آن گریه می کنم و در شگفتم از نیروی تو چه اندازه خودداری ؟ یوسف گفت : چرا تعجب نمی کنی از خودت راجع به آن زن بادیه نشین که او در ابواء با تو مصادف شد . چه حالی پیدا کردی ، دیدی چگونه اشک ریختی ؟

حكايت
مرحوم شهيد دستغيب نقل مي كند كه در چند سال قبل خانم محترمه و علويه اي كه مداومت بر نماز جماعت مسجد جامع داشته به بنده گفت مدتها است كه بجدم صديقه طاهره فاطمه زهرا براي نجاتم متوسل شده ام تا اينكه شب گذشته در عالم رؤيا آن حضرت را ديدم عرض كردم: بي بي ما زنان چه كنيم كه اهل نجات باشيم؟

فرمود: شما زنان به شش چيز مواظبت كنيد تا اهل نجات شويد. و من غفلت كردم از پرسش آن شش چيز و از خواب بيدار شدم حال شما بگوئيد آن شش چيز كدام است؟

بنده به نظرم رسيد كه در قرآن مجيد آخر سورة الممتحنة وظايف زنان و شروط پذيرفته شدن بيعت آنها با رسول خدا را بيان فرموده است.

سپس به آيه 12 از سوره مزبور مراجعه نموده و شماره كردم، ديدم شش چيز است به آن علويه تذكر دادم كه قطعاً مراد حضرت صديقه كبري همين شش چيز است و براي اينكه زنان مسلمان وظايف خود را بدانند آيه مزبور با مختصر ترجمه اي نقل مي گردد.

يا ايها النبي اذا جائك المؤمنات يبايعنك علي ان لايشركن بالله شيئاً و لايسرقن و لايزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك في معروف فبايعهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم. 

يعني اي پيغمبر چون زنان مؤمنه پيش تو آِند و بخواهند كه با تو بيعت كنند، بايد عهد ببندند كه شش چيز را ترك كنند (نخست) آنكه براي خدا هيچ چيز را شريك قرار ندهند.

(يعني در ذات و صفات و افعال و عبادت به تفصيلي كه در كتاب گناهان كبيره است).

(دوم) لايسرقن دزدي نكنيد، از مال شوهران و اغربايشان و از هر كس ديگر.

سوم: لايزنين زنا نكنند.

چهارم: لايقتلن اولادهنّ؛ فرزندان خود را نكشند(و از كشتن فرزند سقط جنين، بلكه ماده تكوين بچه است يعني نطفه و علقه و مضغه كه سقط آنها هم حرام و موجب ديه است بتفصيلي كه در كتاب گناهان كبيره است.

پنجم: لايأتين ببهتان؛ يعني بهتان و دروغ از پيش دست و پاي خود نبافند و بر كسي نبندند مانند اينكه بچه اي را از سر راه بردارد و بگويد آنرا زائيده ام و فرزندم هست و مانند اينكه زنان پاكدامن را قذف كنند و بهتان زنا بر آنها ببندند و بطور كلي هر بهتاني را بايد ترك كنند.

ششم: لايعصينك؛ و اي محمد (ص) مخالفت تو را نكنند در هر چيز بآن فرمان دهي ( مانند: نماز و روزه، حج، زكوة، و ولايت و مانند لزوم اطاعت از شوهر و پرهيز از نظر و لمس با اجنبي و غيره).

فبايعنّ؛ يعني پس با اين زنان بر شرطهائيكه گفته شد بيعت كن و بر ايشان از خدا آمرزش خواه كه خدا آمرزنده و مهربانست.

عفت امام موسی کاظم در مقابل زنی که خلیفه در زندان پیش او فرستاد

مرحوم مجلسی نقل کرده است :

که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).

امام پیغام داد” «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(۱)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛

من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.

هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.

مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد.

خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،

جریان را به هارون گزارش داد.

هارون گفت:

به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،

کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.

هارون پرسید: تو را چه شده؟

گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول  تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود.

به او عرض کردم:

مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟

فرمود: با تو چه کار دارم؟

عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند.

آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!

نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.

با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.

هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟

گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.

هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون  درنگ مشغول نماز شد.

از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .

راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داد.(۲)

 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸٫

وبلاگ حجه الاسلام محمد تقی صرفی پور...
ما را در سایت وبلاگ حجه الاسلام محمد تقی صرفی پور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarfipoor1394a بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:58